و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

شعر این روزها

به نام خدا


این روزها فقط متن نیایش می نویسم و دوست دارم که کمان تمرین کنم. 

حس شعر نیست.

حرف زیاده... اما کلمه کردنش سخته.

سکوت رو ترجیح می دم

حتی هوس کرده ام که روزه ی سکوت بگیرم. 

مثلا یک هفته با هییییچ احدی حرف نزنم. حتی یک کلمه.

شعر نگم.

چیزی ننویسم

فقط نیایش

در سکوت.

این روزها دارم فکر میکنم اگه زبان نبود دنیای خالص تری داشتیم احتمالا. دنیایی که ادمها با نگاهها و نشانه ها حرف می زدند. 

دنیایی که بی شک به روح نزدیک تر بود. 

از دروغ و ریا دورتر بود!

ایثار

به نام خدا


بی گمان بزرگترین ایثار از آن خداست.

کز روح خود به امانت وا می گذارد تا که هربار سیاه و گلین باز پسش آریم!
دریغا انسانی که زلال باقی ماند! 

دریغا من اگر انسانم!

باران

به نام خدا


عین بارانی

زمین را به آسمان می رسانی

می شود برای هبوط تو

به درگاه خدا نیایش کرد.