به نام خدا
تو را همه هرجا که بودند به یاد آوردند
من اما یادت را برداشتم و با خود به دره ای مغرور و معترض بردم
که گویی سکوت ازلی ترین و اصیل ترین پیامش بود
و گویی تمام آن شکوه ترس انگیز
از درزهای خیال بی امان من
بیرون تراویده بود
_که اگر خدا بودم
بی تردید و خطا
همین طرح حیرت انگیز را
تا که اولین عشقبازی دربهت و ناچیزی تحقیر آمیز ابلیس رقم خورد
قلم می زدم _
آنگاه
روحمان را برهنه کردیم
و تمام دره را بی واژه درهم آمیختیم
چرا که درسهم ما
عشق شک برانگیز است
و حتی زیبایی بی رحم دره شک برانگیز است
و حتی زنده جهیدنمان از لحظه های اغراق در پایکوبی مستانه بر کمر این ماران خوش خط و خال
شک برانگیز است!
اینجا تنها، حضوری ایمان می پراکند که
دره را
به شرط استغنا درسکوت سرشار از افسونش
و عشق را
به شرط خلوص بی هراس و بی کلام روح من و یاد تو
آسان می کند.
دره اسپیران