به نام خدا
هیچ
در مسیر بودن
ناگهان عقده بست!
زندگی پدیدار گشت
من شکل گرفت
وین شکل برآمده از هیچ، مرز داشت
مرز
بوی هجر می داد و دوگانگی!
من اکنون به دریدن دیواره های خود روی آورده ام....
تا که بی شکلی!
تا که هیج بودن!
شاید که بودن بدون هیچ را ، باری
باز یافتن!