و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

من، شکل هیچ

به نام خدا

هیچ
در مسیر بودن
ناگهان عقده بست!
زندگی پدیدار گشت
من شکل گرفت
وین شکل برآمده از هیچ، مرز داشت
مرز
بوی هجر می داد و دوگانگی!



من اکنون به دریدن دیواره های خود روی آورده ام....
تا که بی شکلی!
تا که هیج بودن!
شاید که بودن بدون هیچ را ، باری
باز یافتن!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد