و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

زمان سردرگم

آیا میعادی را در انتظاری

کین چنین بهار امان از زمستان بریده است

دمی آسایشش نداده است

وز همان چله ای نسیمش را روانه کوی و میدان کرده است؟

خواب درختان چنان سرسری  است که...

میدانی خوابهای سرسری را

چه صبح خسته ای خواهند داشت!

و اکنون که بهمن است و شاعران را موعد سرودن از سرما و تاریکی و گریبان

باران میبارد...

جوانه بر هر شاخساری سرزده

و حتی روز هاست که هجوم حس خرید نوروزی در خیابان ها جاری است

چقدر انتظارش را کشیدی که اینچنین؟

چرا یادت نماند 

تاریخهای حک شده بر تیکت های هواپیمایی و دفترهای ثبت سالنهای کنفرانس

ربطی به شکوفه ها ندارد؟

چرا یادت نماند

اینها قراردادی اند

احتمالاتی سرزده از شعور علمی انسان:

که اگر به همین منوال پیش رود 

که قرن هاست که رفته است

می توانیم اول بهار را به رقمی منسوب کنیم

و سالها را و هر ماه هرسال را و هر قاچ هر ماه را و هر روز هر قاچ را اسمی نهیم

چرا یادت نماند 

فرشتگان شوخ طبعند و موذی

و خدا که امر فرمود

شما را شش روز فرصت است تا دایره هایی رسم کنید 

که کراتی گردند و ستاره هایی و مدارهایی و ذراتی

باشد که فصولی به هم رسند و قوانینی

آنها که در حال رقص و عشق بازی بودند

شش ثانیه آخر آن شش روز

انگشتشان را گردانه بر فضایی فرضی چرخاندند

که این خورشید

این زمین

این مدار زمین به دور خورشید

و این هم فصولی که ذهنشان دم کرده ی عشق بازی و سرخوشی ماست.

و باز دور از چشم خدا

به ریش انسان خندیدند

میدانی که فرشتگان جملگی طرفداران پنهان شیطانند

چرا یادت نماند 

دقت 

خصلت خاص انسان است

تا به اعدادی چنان دل ببندد

که اثبات کند عملا هیچ دایره ی حقیقی در جهان وجود ندارد

و نیسان زود آمده

زاییده تغییرات ژئوفیزیکی حاکم بر زمین است

گیرم که پرگار قوی ترین ابزار معماری سبک و مکتب دارش گردد

و هرگز به پوشیدن بارانی به جای پالتو در روز پانزده ماه یازده سال نود و چهار تن ندهد

تو اما

اینبار اگر به فصلی میعادی داشتی

سر عهدت بمان

گیرم که آن فصل

در تاریخ چند چند نود و چند رخ دهد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد