و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

تارک

به نام خدا


وانگاه که واهمه ی سایه ی موهوم معصیت 

رخت از دلم بربست

در کناره ی امن دریای ایمان 

به مهری که بیکران است

و به سخاوت بخشایشی که ازلی است و ابدی نیز

با غسل باران عشق

نام "تارک" بر پیشانی ام نقش بست.


من از شیار های گناه آسان جستم

چو نوشیدن قهوه ای در لحظه ی بی کس تماشا

و لحظه ی بی اراده ی گذر از خطر


گمانم بر چپ و راست شانه ام بالهایی اکسیر آگاهی می پراکندند هردم 

بر فضای اندیشه ی من



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد