و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

و خدا راز نامها را بر من گشود

و من راز نامها را سر کشیدم

وفور خدا

به نام خدا  

 

 

به رقص شاپر کها برکت داده شدم

فضا در انحصار معصومیتم ماند

حس تماشا سطر شد

آنی اکسیر خالی حضور تو را سرکشیدم

مست شدم

به بهانه ی خاموشی یک شمع، اسارت قلب سرکشت خواستم

و به آسانی آفرینش مستجاب گردیدم

در رگهای سبز حضور

میان استیصال چشم و زمان

زیر آفتاب بی پایان هستی

و در وفور دردانگی ام به پیشگاه خدا

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:41 ق.ظ

دوباره خوندم...بیشتر حس کردم...
عالیست...و این شعر کمی عطر شعر های گذشته ات رو میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد