به نام خدا
به رقص شاپر کها برکت داده شدم
فضا در انحصار معصومیتم ماند
حس تماشا سطر شد
آنی اکسیر خالی حضور تو را سرکشیدم
مست شدم
به بهانه ی خاموشی یک شمع، اسارت قلب سرکشت خواستم
و به آسانی آفرینش مستجاب گردیدم
در رگهای سبز حضور
میان استیصال چشم و زمان
زیر آفتاب بی پایان هستی
و در وفور دردانگی ام به پیشگاه خدا
دوباره خوندم...بیشتر حس کردم...
عالیست...و این شعر کمی عطر شعر های گذشته ات رو میده